آب گوشت(چهارشنبه 87 تیر 12 ساعت 9:16 صبح )
یکنفر دهاتی عاشق زنی شد و چون بوصال نرسید و نتوانست او ار تزویج کند دیوانه گشت و روزها همراه زن از دورا دور راه می رفت تا آنکه روزی زند در محلی ادرار کرد
و رفت دیوانه آمد و آلت خود را روی ادرار زن می گذاشت و می گفت اکنون که از گوشت محروم شدی پس آب آن را بیاشام .
لیست کل یادداشت های وبلاگ?