زن عوضی(چهارشنبه 87 تیر 12 ساعت 9:7 صبح )
شبی بسیار سرد بود به خیمخه اعرابی بیابان نشین رسیدم و بر خیمه آنها وارد شدم و بسیار مورد احترام واقع شدم و هنگام خواب که رسید یکی از زنها ئی را که در رختخواب خود خوابیده بود بیرون کردند و مرا بجای او خواباندند که از سرما در امان باشم در آن شب بسیار تاریک بود
به هر حال هنگامی که خوابیده بودم و قدری از شب گذشت دستی بمن دراز شد و بند شلوارم رسید
فهمیدم که شخصی تازه وارد شده و می خواهد در تاریکی با آن زن نزدیکی کند ولی من ساکت ماندم و حرفی نزدم و دستم را بدست او رساندم که دستمالی را پر از هدایا در دستم گذاشت و من آنرا زیر بالش گذاشتم دوباره دست خود را بسوی من دراز کرد و من هم دستم را بسویش دراز کردم او هم ست مرا گرفت و به طرف خود کشید .
در حالی که سخت خود را کنترل می کردم لحظاتی شوم را گزراندم که ناگهان از جای خود پرید و پا به فرار گذاشت و بالا پوش و کیفش را هم فراموش کرد و در حالی که می دوید می گفت این مرد است این مرد است
لیست کل یادداشت های وبلاگ?